یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود  زیر گنبد کبود
یکی بود یکی بود یکی بود
که تورو ازم گرفت  تورو از دلم گرفت
مگه عشق من به تو با عشق اون  یکی بود

.

.

.

.

من به عشق تو قسم میخوردمو
جزتو هیچکسی تو لحظه هام نبود
تکیه گاه محکمی بودی برام
 جز خدا هیچکی حریف مون نبود
اما یه روز کاری کردی بادلم
  که حتی فکرشم نمیشه کرد
بی خبر پشتمو خالی کردی و
تنها موندم... 

 

[ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:یکی بود یکی نبود, ] [ 20:36 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

این روزا

میشه نشکنم غرور پای چشمای سیاهت
وقتی بارونی چشمات نکنم دیگه نگاهت
میتونم دلم رو آسون پیش هر کی جابزارم
میتونم هرجا بشینم بگم از نگات بیزارم
میتونم مثل عروسک بگیرم تورو به بازی
بعد بگم دیگه دل من نداره به تو نیازی

 

این روزا همه تلاشم اینکه عاشق نباشم
چرا باز نوبت من شد بایکی دیگه فناشم
آره سوختم آره باختم ندارم هیچ اعتراضی
خوبارو میکشن آخر اینه رسم دلنوازی

 

[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:این روزا, ] [ 8:46 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

هنوزم

ورس
هنوزم، تو خیابون دنبال سنگ ریزه می گردم
تا دلم واسه بچگیام تنگ میشه میخندم
هنوزم تو جیبم خورده جای برگ تراوله
رستورانی که شام میخورم دکه فلافله
هنوزم از،رقص و فریاد و شلوغی بیزارم
شبم،با صدای فرهاد فروغی بیدارم
هنوزم به بازی زمونه قه قه میخندم و
زیر دوش آب، حموم و به چه چه میبندم
هنوز، به امید به آینده حسابی میکوشم
از بی پولیم شلوارمو سه سالی میپوشم
یه چند سالی میشه به امید فردا سر حالم
یه چند سالی میشه که شب یلدا سرکارم
همیشه خودمو از یه شخص لاشـــی سوا دیدم
تو سلمونیم سرمو با ماشین تراشیدم
همیشه با ورق و قلم تنها و ویلونم
همیشه حبــــاب میدم با چند کام قلیونم
مادر،میگه من خودمو از درد و غصه کشتم
کاش میدونست که با دعاش گرم و قرصه پشتم
کاش میدونست نصیحته حرفاشو میگیرم
کاش میدونست میمیرم تا اشکاشو میبینم
زمونه هیچوقت یه فقیر و ندیده باشه راحت
به امثالی چون من میگن فقیر با شرافت
زمونه مارو ترد کرد و در سرشه طلاق
زمونه جای شیر زده تو پرورش کلاغ

**********
کورس
همیشه دست به قلم و خط به ورق سیاه روزم
همیشه رسمِ ادبو از بی ادب میاموزم
کسی که گمراه شد دست به کار بی آبرو زد
کثیفِ گمراه اون سر به راهه بیابون زد
همیشه دست به قلم و خط به ورق سیاه روزم
همیشه رسمِ ادبو از بی ادب میاموزم
کسی که گمراه شد دست به کار بی آبرو زد
کثیفِ گمراه اون سر به راهه بیابون زد
**********
ورس
هنوزم، تو پیاده رو قدم که میزنم
نونی دیدم میزارم گوشه لگد نمیزنم
هنوزم پاتوق تفریحاتم رودخونه و نهره
پاتوق آرامشمم تو زورخونه شهره
من همیشه از اشک و گریه شدید خیسه خیسم
وقتی با تمام غرور از شهید مینویسم
تو وجودمم ندارم از سابقه شکایت
.....عشق داشا گل صادق هدایت
هنوزم مینویسم و از بیماری تو تنم
من افتخار میکنم به ایرانی بودنم
بدون نام ایران مساوی با رعشه بدنه
هنوزم پلاک گردنم نقشه وطنه
اهل مدم نیستم پوما یه روز دی ان جی شم
آینده همونی میشم که امروز می اندیشم
تو هم بدون آینده همونه که بش یقین داشتی
همون نهالــی که به طرز بهترین کاشتی
پس آیندرو،میشه به دید دیگر دید
این سیب نارس و کنار سیب دیگر چید
میشه نهال خوشبختی رو در حومه خود کاشت
میشه،تلاش و کوشش و سر لوحه خود داشت
ما آیندمونو به طرز عالــی میسازیم
ما ایرانیا همه رو به آتیه میتازیم
آینده پر از راز و ما ناجی این رازیم
آه نمره مال ماست تو این بازیه ریاضـــی
********
کورس

همیشه دست به قلم و خط به ورق سیاه روزم
همیشه رسمِ ادبو از بی ادب میاموزم
کسی که گمراه شد دست به کار بی آبرو زد
کثیفِ گمراه، اون سر به راهه بیابون زد
همیشه دست به قلم و خط به ورق سیاه روزم
همیشه رسمِ ادبو از بی ادب میاموزم
کسی که گمراه شد دست به کار بی آبرو زد
یه روزی میشنوی که................سر به راه بیابون زد

[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:هنوزم, ] [ 10:17 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

تو

تورفتی
حالا من تنهای تنهام یه غریب و بینشونم
که فقط ازباتو بودن غم تو موند روشونم
توکه رفتی ازکنارم مرگ آرزوم رغم خورد
میشنوی همین روزا که عاشقت یه گوشه ای مرد

[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:جمله شعرغمآرودردآور, ] [ 20:57 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

داستان غمگین دوست دارم

 

 

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم

 
قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

*

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از 

این که منو از دست بدی وحشت داشتی

*
 
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

*

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه 

راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

*
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان 

وقت اینه که بری

تو درسها به بچه مون کمک کنی

*

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که

 
بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

*

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند

 
زدی...

*

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی 

صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 

سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم
 
بود


*
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری



به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

 

[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:داستان غمگین دوست دارم, ] [ 20:29 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

.

برای دیدن نور ، به خورشید نگاه کن

برای دیدن عشق ، به ماه

برای دیدن زیبایی ، به طبیعت

برای دیدن امید ، به آینده . . .

 

[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:جملهپرمعنا, ] [ 20:18 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

...؟


پــس از مرگم ، مرا در گــورستان سگ ها دفــن کنــيين…..


ميــخواهم حــداقل، آنجا مــيان بــاوفايان دنــيا باشم.....

[ جمعه 12 مهر 1392برچسب:درد, ] [ 21:30 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

حواست نیست


روزای خوبی بود تنهاکسم بودی

دلواپست بودم دلواپسم بودی

بادشمن من دوست با عشق من دشمن

نفرین به دل دادن نفرین به دل کندن

ازنامه دوریت من خط به خط گریه

باتو فقط شادی بامن فقط گریه

من ازهمه دلگیر من تو جوونی پیر

تقدیر من اینه نفرین به این تقدیر

ازپیش من میری دستاشو میگیری از عشق میمیری

اصلا حواست نیست

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:حواست نیست, ] [ 20:51 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]

روز موعود

 

روز موعود رسیده روز رهای از دلت
اوج معراج یه عاشق لذت از عشق مردنه

 

[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:روز موعود , ] [ 20:47 ] [ زیاد مهم نیس ] [ ]